آنگونه که در بخش باستانی گفته شد صنعت چرم پیشینهای دراز در گذشته بشر و اساطیر و تاریخ ایران دارد. صنعت چرم در دوره اسلامی . در دوره باستانی تاریخ ایران صنعتگران و صاحبان این حرفه از پوست حیوانات و جانوران در ساخت مصنوعات مختلف در جهت رفع نیاز پوشش، پای افزار، یراقآلات و زین و برگ اسب و آلات نظامی و غیره استفاده میکردند. این صنعت در دوره اسلامی نیز با شتاب مسیر تکامل را پیمود و جایگاه ویژهای یافت.
کاربردهای گوناگون چرم و پوست
در دوره اسلامی صنایع وابسته به چرم و پوست به صورت حرف و صنوف مختلفی نمود یافت. صنعت چرم پس از تهیه چرم و پوست پرداخت شده مورد استفاده پیشههای گوناگونی قرار میگرفت، هر چند این مشاغل پیشپا افتاده بودند، ولی در عین حال در بازار جزو پرمشغله ترین صنوف محسوب میشدند. در گذشته، تقاضای زیادی برای چرم در صنوف مختلف وجود داشت، سرّاجان از آن در ساخت لوازم سوارکاری و نظامی مانند: زین، افسار، مهمیز، دهنبند، مالبند، پاردم، رکاب و در برخی اسلحههای نظامی مانند کمان و طبل و این قبیل آلات استفاده میکردند. همچنین کفشگران و دوزندگان در ساخت و پرداخت وسایل روزمره مانند کفش، چاروق( نوعی کفش مخصوص بیابان)، همیان و دیگر ابزاری از این دست بهره میبردند. افزون بر این اهل حرف دیگری چون دالی یا دولسازان در تهیه دولهای چرمی برای کشیدن آب از چاه و مشک، خیاطان و پوستین دوزان در تهیه پوستین، لباسهای چرمی و یا حتی در تهیه لوازم کشاورزی مانند پوشش وصل دسته و چنگال یاواش (یاواشان( وسیلهای که با آن خرمن را باد میدهد))، دستکش برای وجین کردن و درو، استفاده میکردند. غربال بافی، کالسکهسازی، تجلید کتاب، جلد دعا، قاب سازی و مواردی از این دست از نمونههای دیگر استفاده از چرم در سدههای پیشین بود.
نوشت افزارها و جلدسازی چرمین کتب
در آغاز دوره اسلامی به علت کم بودن تعداد تألیفات، مکاتبات دولتی، قبالجات، اسناد کتبی و… را بر روی پوستهای نازکی به نام پارشمن مینوشتند که قبلاً آنها را برای این مصارف آماده ساخته بودند. این پوستهای نازک را به این علت انتخاب مینمودند که استحکام بسیار داشتند و همچنین تصرف در نوشتههایی که بر پوست نوشته میشد، دشوار بود. البته قدمت استفاده از پارشمن به قبل از اسلام باز میگردد؛ زیرا اسناد ملکی از دوره اشکانی به زبان یونانی و پهلوی بر روی پوست آهو از اورامان کردستان در دست است که نشان از استفاده چرم به عنوان نوشت افزار در دورههای باستان دارد، اکنون این پارشمنها در موزه بریتانیا نگهداری میشوند.
نویسندگان اسلامی در سده چهارم هجری از فرو ریختن دیوار سارویه اصفهان به علت باران زیاد خبر میدهند که در پی آن کتابخانه یا دیوانی پدیدار شد که پر از پوست نوشته بود. ابن ندیم و بیرونی جنسی پوست نوشتهها را از پوست توز میدانند. با توجه به گزارش استشمام بوی تعفن پس از فرو ریختن دیوار سارویه به نظر میرسد باید بخش مهمی از پوست نوشتهها بر روی پوستهای چرمین باشند که پس از رسیدن رطوبت و باران متعفن شدند. فردوسی نیز در جای جای شاهنامه به نامههای پادشاهان ایران اشاره کرده که روی چرم و دیبا و پرنیان نوشته میشده است. چنان که برای نمونه، در قصه «بازگشتن بهرام به جستن تازیانه به رزمگاه»، بهرام که تازیانه خود را گم کرده و در پی یافتن آن پریشان خاطر گشته بود، به پدر چنین میگوید:
نبشته بر آن چرم، نام من است سپهدار پیران بگیرد به دست
تهیه جلدهای چرمی برای کتاب (اعم از ساده و یا تزیینی) سابقهای کهن دارد. هالدین «صحافی و جلدسازی اسلامی»، هنر صحافی و جلدسازی را به قدمت تاریخ نوشتن میداند و معتقد است که کتبیههای آشوری روی لوحهای گلی در پوشش حفاظتی (جلد) قرار داشته و در اوایل عصر مسیحیت، جلد کتاب به صورتی که امروز متداول است، مورد استفاده قرار گرفت. قدیمیترین نسخههای جلد شده روایتهای قبطی انجیل بود که صفحات آن را از کاغذ پاپیروس ساخته و روی آن را جلد چرمی میکشیدند و برای بستن صفحات پاپیروس از تسمههای چرمی استفاده میکردند. همچنین در تاریخ اسلام تجلید کتاب به صورت ساده به زمان حضرت محمد (ص) میرسد، در آن عهد صفحات قرآن را بین دو تخته چوب (لوحین) نگهداری میکردند و پس از آن به تدریج نسخه برداری از قرآن زیاد شد و از جلدهای زیبا و تزیینی استفاده کردند. کم کم با ترویج کتاب و رشد نسخه نویسی، هنر مجلدگری و صحافی چندان معتبر شد و وسعت یافت که در برخی شهرها نام “بازار صحافان” هم طراز با نام بازارهایی بود که صاحبان پیشههای مهمتر در آن کسب و کار داشتند.
هنر جلدسازی در اروپا و کشورهای اسلامی تا سدههای متمادی متداول بود. در دوره کنونی که کتابهای متنوع و در تیراژهای زیاد چاپ شده جلد چرمی برای کتابهای معمولی به طور کلی متروک شده است و جلد کتابهای نسبتاً مرغوب از گالینگور و سلفون انتخاب شده و جلدهای چرمی جنبه تزیینی و هنری به خود گرفته است.
تجارت پوست و چرم در ایران
پوست یکی از مهمترین واردات ایران در سدههای بعد از اسلام بود. شاید یکی از دلایل آن حرام بودن پوست بسیاری جانواران و حیوانات در ایران و کشورهای اسلامی بود که مانع پوشیدن لباس ساخته شده از پوست آنها و حرام بودن تولید لباس از پوست حیوانات و جانوران حرام گوشت بود. با این حال ابن حوقل در گزارشهای خود به صادرات این کالاها به ایران اشاراتی نموده است. برای نمونه وی گزارش میدهد که پوست سمور، سنجاب و روباه و جز آن، در ناحیه چغانیان تا واشجرد تولید میشود.
محصولات ناحیه روس و بلغار به ویژه پوست خز که به گفته ابن حوقل : « این پوست جز در رودهای شمالی ناحیه بلغار و روس و کویابه به دست نیاید و پوست خز اندلس که از رودهای واقع در نواحی صقالبه از خلیجی که کشور صقالبه در کنار آن قرار دارد، به دست میآید» ظاهراً بیشتر پوستهای خز که در بلاد روس است و در ناحیه «یأجوج و مأجوج» و «بلغار» به دست میآید، همراه با خز و کرک گرانبهای بلغار به شهرهای ایران، از جمله خوارزم وارد میشده است، تا در آنجا مورد فرآوری قرار گیرد و پس از تبدیل شدن به لباسهای گرانبها به سایر سرزمینها و نواحی فرستاده شود.
یکی از عملیاتهای فراوری در صنعت چرم، دباغی پوست بود. دباغی پوست به سبب دشواری و آلودگی کمتر مورد توجه ایرانیان قرار میگرفت. به هر روی، استعداد پرورش دام و آب جاری مهمترین عوامل زمینه ساز تولید پوست و دباغی آن بودند. پرورش دام در اصفهان و نواحی پیرامون آن و جریان رودخانه زایندهرود در اصفهان بستر ساز رونق و پویایی تولید پوست دباغی و صنعت چرم و صنایع وابسته به آن بود. مازاد محصولات و پوست دباغی شده یا چرم تولیدی در اصفهان به شهرهای دیگر برده میشد تا برای ساختن لباسهایی ویژه و یا کاربردهای دیگر مورد بهرهبرداری قرار گیرند.
یکی دیگر از مناطق مهم تولید پوست در قرون اولیه اسلامی، جوزجان است که در خراسان قدیم واقع شده بود. ابن حوقل مینویسد: «در جوزجان پوست دباغی شده (سختیان) به عمل میآید و آن را به خراسان و ماوراءالنهر میبرند».
ایران به طور کلی، یکی از مراکز مهم صادرات پارچه به سرزمینها و نواحی مختلف جهان در سده چهارم بود؛ اما با این حال پارهای از کالاهای مرتبط با صنعت و هنر نساجی مانند پوست و خز حیوانات حرام گوشت و پوستهای دباغی شده برای دوخت لباسهای گرانبها و تزیین آنها، از بلاد کفر به ایران وارد میشد. در اصفهان ابتدا برای مصارف روزانه مردم چرم و پوست در قلمرو استان تأمین میشد، اما به علت موقعیت ویژه اصفهان در دوره اسلامی و انتخاب آن در برخی دورهها به عنوان پایتخت، دامنه نیاز به چرم به سبب کاربرد آن در ساخت مصنوعات مختلف به ویژه سلاح، سپر، ترکشدان، کلاه خود، لباس رزم، چادر و خیمه و… افزایش یافت. برخی از محصولات ویژه مانند انواع پوستهای گرانبها برای تهیه لباسهای فاخر از سایر مناطق به کشور وارد و توزیع میشد.
از پوست خز و سمور و قاقم( پستانداری گوشتخوار از تیره راسو است. قاقم را جهت استفاده از پوشش شکار میکنند و پوستش، دارای ارزش قابل توجهی است، فرهنگ معین، ذیل قاقم. پوست قاقم سفید از دیرباز با ارزش بوده است) و فنک و قندز و وشق در تهیه جامههای طبقه ثروتمندان و افراد خاصی استفاده میشد. سنایی شاعر مثنوی سرای سده ششم هجری به تهیه قبا از پوست خز و قاقم و بهرهگیری از پوست سمور در آستر قبا اشاره میکند:
قمری نهد از پشت قبای خز و قاقم اکنون که بتابید و بپوشید کتان را
سنایی غزنوی
و یا جایی دیگر اشاره مینماید که:
چه کشی زیر قبا موی سمور که تراتن همه خزّاست و فنک
سنایی غزنوی
ثروتمندان برای تزیین زین اسب، از پوست پلنگ نیز استفاده میکردند که وارداتی بود. ابوعثمان، عمروبن بحر الکنانی بصری (۱۵۷-۲۵۵ ه.ق) ملقب به جاحظ در رساله التبصر بالتجاره درباره چگونگی پوست پلنگ نیکو و تجارت آن، مینویسد: «بهترین (پوستِ پلنگ بربر): پوست پلنگی است که لکّهها بر پَهلُوان دارد و بخشهای روشن پوست او سخت سپید و آشکاراند و لکّههای سیاه نیز سخت تیره و کشیده، چون لکّههای سیاه پرسابانی.
پسندیدهترین (پوست پلنگ)، پلنگی است که در میان رنگ سیاه اندامش، خال کوچک سیاهترِ آشکاری پدیدار گردد. حال اگر لکّههای سیاه با خطّی سیاه و کم رنگ به هم پیوند یابند، آن پوست پسندیدهتر گردد. اگر پوستی، رنگی سرخ همراه با سپیدی رخشان و سیاهی سخت تیره داشته باشد، باز نیکوتر و پربهاتر است. پلنگان بربر کوچکاند و پوست آنها چندان است که تنها زینی را تواند پوشاند، و عالیترین بهای این گونه پوست، ۵۰ دینار است. پوست پلنگهای مغربی و هندی، پهنتر و بزرگتر است و امّا بهای چندانی نمییابد و چندان نیکو نیست. بهترین پوستِ پلنگ، پوستهای نقشدار است».
مورخان و جغرافی نویسان قرون اولیه اسلامی از تجارت و صادرات پوست و چرم از سرزمینهای غربی سخن گفتهاند. روسها در تجارت چرم و پوست و خز سابقهای کهن دارند، ابن رسته در اعلاق النفیسه در سده سوم هجری درباره تجارت مردم روس مینویسد: «حرفه آنان تجارت سمور و سنجاب و انواع دیگر پوستهاست و آنها را به خریداران میفروشند و در مقابل طلا و نقره میگیرند».
جاحظ در رساله التبصر بالتجاره در بیان انواع کالاهای وارداتی از سرزمینهای گوناگون به واردات پوستهای گرانبها اشاره دارد و مینویسد: « از سرزمین هند ببر، پلنگ، فیل، پوست پلنگ، یاقوت سرخ، صندل سپید، آبنوس و جوزهندی آورند؛ از سرزمین عربان: اسب تازی، شترمرغ، شترنژاده، چوب قان و پوست پرداخته شده؛ از سرزمین بربر و نواحی مغرب: پلنگ، درخت قرظ، نمد، بازیّ سیاه؛ از یمن: بُرد (یمانی)، پوست، زرّافه، جاموس، عقیق، کندر، خِطر، وَرس ؛ از سرزمین خوارزم: مسک، قاقم، سمور، سنجاب، روباه، و نیشکر. از ممالک قبچاق پوست سنجاب و قاقم به ماوراءالنهر و خراسان میآوردند. کالاهای مویینه توسط تاجران مسلمان در سده ۶ ه.ق/۱۲م. از تالاس، ختن و یا دکنه آورده میشدند. از این شهرها غلامان، سنگهای گرانبها، طلا، نمک، گوسفند و بازهای شکاری نیز میآورند. از بلاد بلاساغون و طراز نیز اسلحه، کالاهای پرنقش و نگار و اموال متنوع دیگر به ماوراءالنهر میآورند. بخارا غیر از پارچه ابریشم، گوسفند، پلاس، زین اسب و مصنوعات دیگر نیز صادر میکرد. خوارزم نیز ماهیهای نمک سود، پوست سمور، لباسهای پنبهای، قالیچههای کوچک جانمازی و بالش صادر میکرد. میوههای مختلف، انواع انگور و انار مرغوب، پالتوهای سبک بافته شده از موهای نرم و نخ ابریشم از گرگان صادر میشد.
بازارهای اصفهان از همان آغاز دوره اسلامی رونق داشته و بدیهی است که مشاغل مربوط به صنعت چرم نیز در این بازارها رونقی تمام داشتند. اما شوربختانه از جزییات این بازارها و مشاغل پیوسته با چرم اطلاع چندانی در دست نیست؛ ابن رسته در این باره مینویسد: «جی کرسی و مرکز اصفهان است و در این شهر بازارهایی است که محل تجمع مردم و نیز خصوصیاتی دارد».
یهودیان اصفهان تجارت بین المللی انجام میدادند و با خانوادههای بانکدار بغداد ارتباطات نزدیک داشتند. در سده ۶ ه.ق/۱۲م اسحاق نیشابوری، یهودی ثروتمند که در اسکندریه ساکن بود نقش فعالی در تجارت ایران و مصر داشت.
ابن خرداد به تصویر جامعی از فعالیت تجار یهودی معروف به راذانیه به دست میدهد. وی درباره واردات این تجار به ایران اینگونه گزارش میدهد: «اینان یهودیانی هستند که به زبانهای عربی، فارسی، رومی، فرنگی، اندلسی، و صقلبی خوب صحبت میکنند و از مشرق به مغرب و از مغرب به مشرق، صحراها و دریاها را در مینوردند و از مغرب بردگان و کنیزان و غلام بچگان و پارچههای ابریشمی و پوست خز و چرم و پوست سمور و شمشیرها میآورند…».
همچنین حافظ ابونعیم در گذشته محل زندگی یهودیان را «کوجهودان» واقع در روستای یوآن میداند که در مورد ساکنان آن مینویسد: «یهود در آن ساکن بود و به حرفههای پستشان چون حجامتگری و پوستسازی و گازری و قصابی میپرداختند». گازری شغلی است که هم به شویندگان لباس و پارچه بر کنار رود اشاره دارد و هم به شویندگان پوستهای در حال پرداخت از آلودگیها و بقایای چربی و گوشت بر روی پوست و این صنف در بسیاری از شهرها از جمله همدان دارای محلات جداگانهای بودند به نام محله گازران، به نظر میرسد که منظور ابونعیم از گازری همان شغل مربوط به شستشو و پرداخت پوست و چرم باشد.